نخستين پيشرفتهاي صنعتي در عصر توحش
به عقيده ويل دورانت بعيد نيست كه انسان پس از مشاهده حيواناتي نظير شمپانزه كه چيزي شبيه كوخ بنا ميكند و سگ آبي كه بر روي رودخانه سد ميسازد و ميمونها كه به دشمنان خود سنگ پرتاب ميكنند، متوجه ساختن افزارها و وسايلي براي تأمين آسايش خود شده باشد. باستانشناسان در يكي از غارهاي بيستون آلات و ادوات و برخي از بقاياي انسانهاي عصر حجر قديم را به دست آوردهاند كه محتملا مربوط به 75 هزار سال قبل از ميلاد است. مردم آن دوران در غارها يا سوراخهايي زندگي ميكردند و اين حفرهها را با شاخههاي درختان و يا پوست حيوانات شكاري مستور مينمودند و به حيات ناپايدار خود از راه شكار و صيد ادامه ميدادند. شكارچيان آن عصر براي آنكه طعامي به دست آورند به دو دسته تقسيم ميشدند، عدهاي مسلح منتظر ميشدند تا دسته ديگر حيوان شكاري را نزد آنها برانند. مدتها طول كشيد تا انسان به اختراع تير و كمان توفيق يافت و توانست حيوانات تندرو نظير آهو و گوزن را به آساني از پاي درآورد. شايد چوبدستي و عصا قديميترين چيزي باشد كه انسان براي خود ساخته و از آن در كارزار و فعاليتهاي كشاورزي استفاده كرده است. به عقيده «پيرروسو» تحقيقات و مطالعات فكري بشر در پيرامون احوال جهان، ابتدا خالي از دقت و با ترس و وحشت انجام ميگرفت بطوري كه همه نمودهاي طبيعي را به قواي اسرارآميز و ماوراء الطبيعه نسبت ميدادند. «اما بتدريج منطق و استدلال و نتايج تجارب را نيز به حساب آوردند و به اين طريق به شامخترين قلل
______________________________
(52).Syndiasmique
ص: 32
يعني به معرفت علمي صعود كردند.»، بطوري كه «ريبو» «53» گفته است: «صنعت، مادر منطق استدلالي ميباشد.» «54» كشف آتش، خواه در اثر برق يا در نتيجه بههم ساييدن دو قطعه چوب خشك، قدم بزرگي در راه پيشرفت صنعتي انسانها بهشمار ميرود. به كمك آتش، انسان به كشف فلزات توفيق يافت. پير روسو در تاريخ علوم مينويسد:
يك روز شخصي كه آتش تهيه ميكرد از مشاهده قطرات فلز كه از سنگهاي ملتهب اجاق سرازير شده بود غرق تعجب گرديد. سالهاي دراز طول كشيد تا انسان از اين نمود سر درآورد و فهميد كه در داخل بعضي از سنگها قطعات فلزي وجود دارد و اگر سنگهاي معدني را در كوره قرار دهند و حرارت را به درجه كافي بالا برند، اين فلزات ذوب ميشوند. «55»
مدتها طول كشيد تا اجداد انسان، به منافع بيشمار آتش پيبردند و دريافتند كه چگونه آتش را حفظ كنند يا با مالش قطعات چوب به يكديگر و ضربات سنگ چخماق آن را به وجود آورند.
عهد حجر قديم مدتي نزديك ششصد هزار سال طول كشيد. در اين دوره طولاني، مردم غارنشين، هنري جز تراشيدن سنگ چخماق نداشتند. نگاهي به موزهها نشان ميدهد كه قلوهسنگهاي مربوط به ششصدهزار سال قبل تفاوت چنداني با قلوهسنگهايي كه 150 هزار سال قبل ساخته شده، ندارد. عهد حجر جديد يا عهد حجر صيقلي بيش از دههزار سال طول نكشيد ولي در اين صد قرن، چندين پيشرفت اساسي نصيب انسان گرديد: صيقل دادن سنگ، زراعت، گلهداري، كوزهگري، ساختن انواع ظروف، و فن خانهسازي جزو فعاليتهاي اساسي انسان در اين دوره است. البته اين پيروزيها در تمام سطح زمين در مدت معيني انجام نگرفت بلكه مقتضيات محيط در رشد و تكامل اين كشفيات مؤثر بوده است. بايد بدانيم كه علت عدم پيشرفت اجداد ما در طي 6 هزار قرن (عهد حجر قديم) سرماي مهيب عهد يخبندان بود كه آنان را در غارها محبوس كرده بود و مانع از اين بود كه در راه كشف اسرار طبيعت قدمي بردارند ولي در عهد حجر صيقلي هوا گرمتر و خشكتر شده بود و همين مساعدت طبيعت سبب گرديد كه آدمي در سواحل درياها و رودهاي بزرگ جمع شود. به اين ترتيب، دره نيل و بين النهرين و عيلام مركز تمدن و جمعيت گرديد. «56» پيرروسو تلاش انسان را در اين دوران چنين توصيف ميكند:
وقتي كه عده كثيري در يكجا جمع شدند مسأله تغذيه به شدت مطرح گرديد زيرا ديگر شكار حيوانات براي اين منظور كافي نبود. بعد از آنكه ماهي و صدف و شكارهاي دريايي ديگر را نيز تناول كردند براي سد جوع به علفزارها و صحاري ميوههاي وحشي هجوم كردند و بتدريج عادت خوردن سيب و گلابي و گردو و فندق و انگور و گوجه و توتفرنگي به وجود آمد و حتي بر بلوط تلخ نيز
______________________________
(53).Ribot
(54). پير روسو، تاريخ صنايع و اختراعات، ترجمه حسن صفاري، ص 22.
(55). پير روسو، تاريخ علوم، ترجمه حسن صفاري، ص 6.
(56). تاريخ صنايع و اختراعات، پيشين، ص 29 به بعد.
ص: 33
ابقا نكردند و هرچه از اين قبيل يافتند، بلعيدند. آنگاه حمله به سوي حبوبات شروع شد كه جو و انواعي از گندم سفيد وحشي مهمترين آن بودند. كمكم متوجه شدند كه اگر خود اين حبوبات را در محل معين و مناسب بكارند و از آن بهرهبرداري كنند، خيلي صرفهدارتر و عمليتر است تا اينكه زنان را اينسو و آنسو بفرستند كه حبوبات را گردآورند. به اين طريق درصدد كاشتن آنها برآمدند. «57»
زندگي اشتراكي انسانهاي نخستين
به عقيده آن تري وايت:
بشر در قديمترين روزگارها در سايه درختهاي جنگل زيست مينمود؛ غذاي انسان برگ درختان، ريشه گياهان و تخم بعضي از پرندگان بود و گاهي حيوانات كوچك نظير گنجشك و خرگوش را شكار كرده نپخته ميخورد، زيرا هنوز آدميان نميدانستند گوشت پخته لذت بيشتري دارد.
غالبا هنگام شب در حفره درخت يا در غاري با بچههاي خود پنهان ميشدند، زيرا از هرطرف خطر حمله حيوانات درنده زندگي آنها را تهديد ميكرد.
در آن دوران وحشت و ناراحتي، يا ميبايست حيوانات مزاحم را شكار كرد يا طعمه آنها قرار گرفت.
زندگي در آن روزگار جز يك رشته طولاني رنج و نگراني چيز ديگري نبود؛ مردم در تابستان از اشعه سوزان خورشيد و در زمستان از سرماي سخت رنج ميبردند. «58»
به نظر محققان جديد، نظام اشتراكي اوليه، دوران بسيار طولاني را دربر ميگيرد و از ظهور جامعه بشري تا تأسيس نخستين دولتها ادامه دارد. «تمام تاريخ جامعه طبقاتي (بردهداري، ملكداري (فئوداليته) و سرمايهداري به زحمت به پنجهزار سال ميرسد و حال آنكه نظام اشتراكي اوليه صدها هزار سال ادامه داشته است. انسانها مجبور بودند باهم بهسر برند و باهم كار كنند؛ كار مشترك، مالكيت مشترك وسايل توليد و ثمرات كار را ايجاب ميكرد. آنچه انسانها باهم بهدست ميآوردند به همه آنها تعلق داشت. هنوز انديشه مالكيت خصوصي وسايل توليد، استثمار انسان بوسيله انسان و موضوع طبقات به ذهن بشر راه نيافته بود ... جامعه اوليه طي هزاران سال دستخوش تغييرات اقتصادي و اجتماعي مهمي شده است. «تومسن» «59»، باستانشناس دانماركي، در طبقهبندي مكشوفات باستانشناسي برحسب ماده اساسي كه براي ساختن ابزارها به كار ميرفت نظريه «اعصار» «60» سهگانه را مطرح ساخت:
عصر سنگ، عصر مفرغ و عصر آهن. اين تقسيمبندي در تعيين مراحل ماقبل تاريخ بعنوان يك اصل پذيرفته شده سپس هريك از اين اعصار بنوبه خود به «عهدهاي مختلف» «61» تقسيم گرديد. ازاينرو در عصر سنگ (حجر)، عهدهاي كهنسنگي، ميانسنگي، و نوسنگي از يكديگر متمايز شد. اين عهدهاي سهگانه هم بمناسبت طرز ساختن، و پرداختن سنگ و هم با توجه به هدفي كه در بهكار بردن آن تعقيب ميشد با يكديگر تفاوت دارند و هريك
______________________________
(57). همان، ص 31 به بعد.
(58). آدميان نخستين، پيشين.
(59).Thomson
(60).ages
(61).epoque
ص: 34
بنوبه خود به دورانهاي مختلف (كهنسنگي ديرين، كهنسنگي پسين، و نيز به دورهها يا تمدنهايي كه با آن اين مجموعه آثار و بقاياي مادي مشخص ميباشد) تقسيم ميشوند.
اين طبقهبندي، بعلت مزايايي كه دارد، از جانب باستانشناسان و مورخان تمام جهان پذيرفته شده است ولي خالي از نقص نيست. بههمين علت مورگان در سال 1880 م. در كتاب خود جامعه كهن طبقهبندي ديگري پيشنهاد كرد كه برخلاف طبقهبندي نخستين به ارزيابي تكنولوژيك اكتفا نميكند بلكه برپايه خصلت عمومي فرهنگ مادي هردوران قرار گرفته است. مورگان تاريخ اوليه را به دو عهد تقسيم ميكند: «توحش» «62» و «بدويت». «63» عهد نخستين با اختراع تير و كمان پايان ميپذيرد، عهد دوم با اختراع سفالگري آغاز ميگردد و ايجاد و تكامل كشاورزي و دامپروري را دربر ميگيرد. هريك از اين عهدها بر سه «درجه» «64» ديرين، ميانه و پسين تقسيم شده. دانشمندان شوروي معتقدند كه تقسيمبندي مورگان اكنون ارزش خود را از دست داده است.
به نظر مورخان شوروي: «ميتوان دوران ابتدايي تاريخ بشر را كه در طي آن ساختمان «زيستي» «65» انسان كمال مييابد، به سه دوره تقسيم كرد: عهد «گلههاي اوليه» «66»، عهد «نظام طايفهاي» «67» كه شكفتگي آن معمولا با مادرسالاري (مادرشاهي) و تساوي بين زن و مرد توأم ميباشد، فراميرسد.
سرانجام تكامل نيروهاي مولد، ايجاد دامپروري، كشت زمين با گاوآهن و فلزكاري (مفرغ، آهن) نشانه آغاز عهدي است كه در آن نخستين جوانههاي استثمار و مالكيت خصوصي ظاهر ميگردد و پدرسالاري (پدرشاهي) جايگزين مادرسالاري ميشود و دموكراسي طايفهاي به دموكراسي نظامي تبديل مييابد و اين بنوبه خود زمينه را براي تأسيس دولت فراهم ميكند.
بديهي است اين طبقهبندي را، كه مبتني بر خصلت روابط اجتماعي است در زمان حاضر فقط بايد به عنوان فرضيهاي تلقي كرد.
با تقسيم تاريخ به دورانها، طرح نظم و قواي «جريان تاريخي» «68» امكانپذير ميشود.» «69»
مسكن و پوشاك
در كتاب تاريخ جهان باستان چنين آمده است:
زاغههاي زيرزميني كه در عهد كهنسنگي مورد استفاده انسان بود، در عهد نوسنگي نيز به عنوان شكل اصلي مسكن، در مناطق معتدل همچنان باقي ماند.
علاوه بر آن خيمههايي وجود داشت كه با تيرك برپا ميكردند و روي آن را با پوست حيوانات و پوست و برگ درختان ميپوشانيدند. بعدها خانههايي به شكل چهارگوشه يا بيضي كه داراي ديوار و سقف است پديدار ميگردد.
سقفها را با كاه، جگن و پوست درخت غان و توده علف ميپوشانيدند، بام را
______________________________
(62).sauvagerie
(63).barbarie
(64).degre
(65).biologique
(66).epoque de troupeaux primitifs
(67).Clanal
(68).Processus historique
(69). هيأت محققان شوروي، تاريخ جهان باستان، ج 1، ترجمه انصاري، همداني، مؤمني، ص 74 به بعد (به اختصار).
ص: 35
شيبدار ميساختند تا آب باران از آن جريان يابد. بمنظور ايمن ماندن از گزند جانوران درنده و دشمنان خانهها را بر روي چوببست و غالبا در اراضي باتلاقي و بر روي درياچهها بنا ميكردند، روي چوببست سكويي چوبين نصب ميكردند و كلبه را روي آن بنا مينهادند. نخستين كلبهها در و پنجره نداشت و با بورياي سادهاي در ورودي را ميبستند. از عهد نوسنگي قبايل خاورميانه از درهاي چوبي كه روي پاشنه سنگي ميچرخيد استفاده ميكردند. مردم به روي زمين و بر بستري از شاخ و برگ، پوست، بوريا و يا در ننو ميخوابيدند. بجاي بالش قطعه چوبي زير سر ميگذاشتند. در اين دوران معمولا بر حصير يا پوست حيوانات مينشستند.
بايد دانست كه نيمكت نيز سابقهاي بسيار قديمي دارد. ظروف را از چرم، چوب شاخههاي بههم بافته و يا پوست درختان ميبافتند. با اختراع سفالسازي، امكان طبخ غذا براي انسان فراهم گرديد، ظروف گلي را در آتش ميپختند، ابداع هنر سفالگري كار زنان بود. نخستين پوشاك انسان، كمربند، شنل، پيشبند، و پاچين بوده است. در مناطق سرد اندكاندك آستين، شلوار، پوست حيوانات، ريسندگي، بافندگي، استفاده از پشم و الياف گياهان معمول گرديد. كفش، كه استعمال آن پس از لباس متداول گرديد، و محدود به برخي سرزمينها بود. از چرم و پوست حيوانات و گاه از چوب و يا پوست درخت ساخته ميشد. «70»
خصوصيات عصر بربريت يا دوره نئوليتيك
اشاره
پسازآنكه زنان در جريان بهرهبرداري از گياهان خوراكي، كه به قول «گوردون چايلد» اجداد جو و گندم ما بودند، به فن زراعت و كاشتن اين غلات آشنا شدند، مقدمات يك انقلاب اقتصادي و اجتماعي فراهم گرديد و افزايش محصول سبب شد كه جمعيت رو به فزوني گذارد.
در نواحي آسياي غربي كه گندم و جو ميروييد، گوسفند و گاو و بز و خوك وحشي نيز وجود داشت و حيواناتي كه به دام شكارچيان ميافتادند با سبوس و ساقه غلات سد جوع ميكردند.
كشاورزان آن دوران ابتدا زمين را بوسيله چوبي نرم ميساختند، و بعدها بتدريج اين چوب جاي خود را به شاخ گوزن و از آن پس به كجبيل سنگي داد. سپس دانه به زمين ميپاشيدند و چون مدت مقرر ميگذشت به مدد داسي كه از چخماق دندانهدار ساخته و در دسته چوبي تعبيه كرده بودند محصول را درو ميكردند. انبار گندم ايشان گودالهايي بوده كه در زمين حفر ميكردند. كمكم آموختند كه اين گندم را در هاون سنگي بكوبند و آرد به دست آورند و با آن خمير تهيه كنند. بعدها اين خمير را روي سنگ داغي قرار ميدادند و چيزي مانند نان به دست ميآوردند. به اين ترتيب، بتدريج بعد از فن زراعت، فن نانوايي نيز اختراع شد. طبق اكتشافات نباتشناس شوروي «ن. اي. واويلوف» «71» اولبار زراعت گندم در
______________________________
(70). همان، ص 74 به بعد.
(71).N .I .Vavilov
ص: 36
حدود 5 تا 7 هزار سال قبل از ميلاد مسيح در شمال تركيه و در جنوب غربي قفقاز آغاز شد و سپس از طرفي در مصر و از سوي ديگر در بين النهرين معمول گرديد و بوسيله مردم اين دو سرزمين در آسيا و اروپا رايج گرديد. مدتها بعد در ايران و يا در افغانستان بوسيله پيوند گندم وحشي مزبور با بعضي انواع ديگر، گندم نرم به وجود آمد و اين همان است كه تا امروز زراعت و مصرف ميكنيم. «اقتصاد دوران نئوليتيك (عصر بربريت) ايجاب ميكرد كه محصول فراواني فراهم آيد تا ذخيره كافي براي به دست آمدن محصول جديد در اختيار باشد و بههمين منظور بوده كه انبارها در تمام دهكدههاي بربرها، حتي در قديمترين آنها اهميتي بسزا داشت.
براي جدا كردن دانههاي گندم و جو از پوست، خرمنكوبي و بوجاري و براي تبديل دانهها به آرد، آسيا كردن معمول بود. غلات را گاهي در هاون ميكوبيدند ولي بيشتر اوقات براي تهيه آرد، غلات را روي سنگي به شكل نعلبكي ريخته به كمك سنگ ديگري آن را آرد ميكردند. تهيه نانهاي شيريني يا آش و آبگوشت اشكالي نداشت ولي عمل آوردن نان، گذشته از تنور مخصوص، مستلزم اطلاعاتي در بيوشيمي بود تا بتوان خميرمايه لازم را نيز تهيه كرد. اين اطلاعات مقدماتي در بيوشيمي، راه بهشت تازهاي يعني مشروبات تخمير شده را بر مردم گشود. در آغاز دوره تاريخي مصريها و اهالي بين النهرين، طرز تهيه آبجو را ميدانستند و سومريها براي جلب محبت خدايان مقداري از اين مشروب به آنها تقديم ميكردند. اين مشروبات در سه هزار سال پيش از ميلاد مسيح در عداد ضروريات زندگي اغلب مجامع اروپايي و آسيايي بوده ... از روي مدارك مربوط به علم آثار مادي بشر (اتنوگرافي) ميتوان حدس زد كه اين اختراعات كار زنان بود. آنها با ساختن سفال، به علم شيمي، هنگام رشتن و نختابي به فيزيك و از راه نساجي به مكانيك آشنا شدند و كشت كتان و پنبه، راه گياهشناسي را به روي آنها گشود. در دوره بربريت، مردان هم نقش مؤثري انجام دادند. نقش عمده مردان در اين راه پرورش حيوانات بود و اين مطلب را با توجه به زندگي مجامع ابتدايي معاصر نيز ميتوان دريافت.» «72» در روستاهاي پراكنده اين دوران تمدنهاي بيشماري به وجود آمد كه وجه امتياز آنها «كشت گياهها، پرورش حيوانات، ايجاد موازنه ميان كشاورزي و گلهداري، انتخاب محلهاي گوناگون براي ايجاد روستا، به كار بردن نقشهها و روشهاي متفاوت براي خانهسازي و زينت ظروف و بالاخره اختلاف بارزي در مراسم مذهبي و طلسمها و ايدئولوژي ميباشد.» «73»
از توحش تا تمدن
انسان در طول زندگي پرماجراي خود براي كسب معيشت سه مرحله اساسي را طي كرده است: «مرحله جمع كردن غذا، مرحله توليد غذا و مرحله صنعتگري. اولين مرحله قديمترين و طولانيترين مرحله بوده كه لااقل نيم ميليون سال دوام داشت. در تمام اين دوره انسان از طريق جمعآوري غذاي نباتي يا از راه شكار حيوانات زندگي خود را بطور طبيعي ادامه ميداد. در پايان اين مرحله انسان به رمز توليد
______________________________
(72 و 73). گوردن چايلد، سير تاريخ، ترجمه احمد بهمنش، ص 50- 56 (به اختصار).
ص: 37
برخي از ابزارهاي دوره شخمزني
1. چرخ 2. ظرف مفرغي 3. زورق بادباني 4. دم آهنگري 5. چرخ كوزهگري 6. خيش 7. كوزه.
تصوير گاو در عصر حجر
ص: 38
غذا پيبرد، و با پرورش نباتات و اهلي كردن حيوانات از اسارت مطلق طبيعت پيرامون خويش آزاد گشت. پس از هزاران سال انسان با تهيه تبر دستي نخستين گام را در راه زندگي صنعتي برداشت و به اين ترتيب عهد حجر قديم (پالئوليتيك) آغاز گرديد. در مرحله دوم ابزارهاي سنگي را كه از نوع چاقو، اره، اسكنه، درفش و امثال اينها بود با ظرافت بيشتري صيقل مي- دادند، اين دوره حجر جديد يا نئوليتيك نام دارد.
در سومين مرحله تكامل انسان، كوزهگري، سفالسازي، نساجي و چرخ اختراع گرديد.
استفاده از فلزات معمول شد و استعمال زياد مس و آلياژ آن، برونز، مقدمه استخراج و تركيب فلزات گرديد و اندكاندك سيماي زندگي مردم دگرگون گرديد.» «74»
و. دياكوف مينويسد: «دورانهايي از تاريخ بشر وجود داشته كه در آن از دولت خبري نبود. صدهزار سال پيش ... در آن زمان كه امروز عصر «موستري» نام گرفته انسان نئاندرتال به صورت رمههاي اوليه ميزيست و ساختن مسكن، افروختن آتش و كار روي سنگ و استخوان را تازه فراگرفته بود. قريب شصت هزار سال گذشت تا ... بشر به صورت انسان معاصر، با استفاده از تيغههاي سنگ چخماق و ابزارهاي استخواني، نيزه و گرز و زوبين و دام و تور ماهيگيري ساخت.
بدينسان زاده انسان طي صدها قرن تلاش از طريق تسلط بر طبيعت، خود را از جهان جانوران جدا ميسازد و طبيعت را انساني ميكند. با جهشهاي عظيم در تكامل ابزار توليد و رشتههاي گوناگون، اقتصاد رمههاي اوليه به واحدهاي اشتراكي توليد بدل ميشوند. جنبه اجتماعي انسان بر جنبه زيست او غلبه ميكند و دنياي وي براي هميشه از دنياي حيوان جدا ميشود، هم در اين زمان است كه نقاشي به صورت ترسيم جانوران به شكلي عالي شكوفان ميشود. جادوگري پديدار ميشود، كلام يا زبان، گفتار و انتزاع كه از دوران موستري آغاز شده بود به كمال ميرسد. انسان از مرحله خانهبدوشي وارد مرحله نيمهبيابانگردي ميشود.
گاهگاه در مسكنهايي دائمي اقامت ميگزيند، ساختمانهايي بنا ميكند كه هم خوابگاه و هم كارگاه و هم انبار ذخيره اوست. اين ساختمانها در اختيار همه و ملك مشترك همگان است. جامعه در اين دوران، عشيرتي است، افراد آنهمه كار ميكنند، همخون هستند، ازدواج ميان برادر و خواهر معمول است، نظام مادرسالاري در عيلام، پارس قديم و ... وجود داشته و اشكال گوناگون دارد. در نظام مادرسالاري دارايي جمع به مادر ميرسد و او مسؤوليت سنگين اداره جامعه را به عهده دارد. از اين دوره عشيره براي شكار، صيد، ساختمان و مناسك مذهبي سركردهاي را براي مدت لازم برميگزيند، و چون كار پايان يافت، مقام سركرده منسوخ ميشود.
حدود ششهزار سال پيش، هنگامي كه بشر به عصر نوسنگي قدم نهاد، انقلاب واقعي كشاورزي و صنعتي روي داد. او با فلز آشنا شد، از آن ابزار ساخت، به ياري آن تسلط خود را بر طبيعت گسترش داد، زمين زير كشت رفت، و جانور رام انسان شد، در عين حال سفالگري و بافندگي پديدار گرديد ... كشاورزي و دامپروري سبب گرديد كه شكار جاي
______________________________
(74). فيليپ حتي، شرق نزديك در تاريخ، ترجمه دكتر قمر آريان، ص 25 (به اختصار).
ص: 39
خود را به اقتصاد توليدي داد و نخستين جوانههاي تناقض ميان مالكيت و توزيع پديدار شد ...
با ظهور طوايف و كلان، كارهاي تازهاي به وجود آمد؛ مرزبندي زمين، به كار بردن آيش در كشت، تهيه ذخائر غذايي، كمكهاي متقابل و دفاع مشترك ... سازمان دادن كارهاي عامه ...
از آنجمله است.
توليد اضافي نيروي كار اندكاندك افزايش يافت و در نتيجه جنگهاي قبيلهاي كه سابقا گاهگاه به قصد ربودن چهارپايان و اموال و گرفتن اسير صورت ميگرفت، جنگ به صورت اشغال منظم سرزمينهاي ديگران درآمد ... تراكم ثروت در خانواده امكانپذير شد، زيرا حق پدر مقدس شناخته شده بود ... در دوراني كه نابرابري ثروت همراه با حق توارث شكل مي- گرفت و در اثر تكامل توليد، اسيران جنگي به صورت برده درميآمدند دموكراسي نظامي شكل ميگرفت. تكامل توليد در تمام رشتهها، دامپروري، كشاورزي، صنايع دستي يا خانگي به انسان امكان داد كه از نيروي كارش بيش از حد نياز بهرهبرداري كند؛ در عين حال بر ميزان كار روزانه فردفرد اعضاي قوم يا جمع خانه يا خانواده افزوده شد. صنعت نه تنها از كشاورزي جدا گرديد بلكه به رشتههاي مختلف تقسيم شد ... طبقات بيش از همه در اواخر هزاره چهارم و آغاز هزاره سوم پيش از مسيح در مصر و بين النهرين پديدار شدند. در چين و هند در حدود اواسط هزاره سوم و اواسط هزاره دوم و در يونان و روم بين قرنهاي هشتم و ششم پيش از مسيح به وجود آمدند.
در يك جامعه طبقاتي وجود دولت براي حفظ منافع طبقات حاكم ضرورت دارد.
دولت در طول تاريخ اشكال مختلفي به خود گرفته ولي سه شكل عمده بيش از ديگران شناخته شده است: دولت بردهدار، دولت فئودال، و دولت سرمايهدار؛ هريك از اين اشكال دولت با شيوهها و افزارهاي سيستم حاضر خود متمايز ميشود ...» «75»
كشف كشاورزي به ظهور تمدن كمك كرد
جواهر لعل نهرو مينويسد:
كشف كشاورزي و به دست آوردن غذا از زمين، تغيير عظيمي در حيات بشر به وجود آورد. براي انسان خيلي آسانتر بود كه بوسيله كشاورزي غذاي خود را از زمين به دست آورد تا اينكه تماموقت با اضطراب و نگراني به دنبال شكار حيوانات باشد.
براي كشاورزي لازم بود كه زمين را شخم بزنند، در آن بذر بكارند و بعد هم محصول آن را درو و خرمن كنند. بنابراين، لازم بود كه در يكجا در روي زمين سكونت بگزينند و بمانند. ديگر انسان نميتوانست، مانند گذشتهها و زماني كه از راه شكار زندگي ميكرد، دائما در حركت و سرگردان باشد، بلكه ناچار بود در كنار مزرعههايش باقي بماند؛ و بدين ترتيب بود كه دهكدهها و شهرها به وجود آمد. «76» پروفسور «ايليف» دانشمند انگليسي مينويسد: «... احتمال ميرود كشت گندم براي اولين مرتبه در تاريخ بشر در نقطهاي در طول سواحل غربي فلات ايران و در جلگههاي
______________________________
(75). تاريخ جهان باستان، پيشين، ص 1- 12 (به اختصار).
(76). جواهر لعل نهرو، نگاهي به تاريخ جهان، ج 1، ترجمه محمود تفضلي، ص 85.
ص: 40
عيلام صورت گرفته و به اين ترتيب براي زندگي مردمان آريايي يا غربي يعني در حقيقت زندگي خود ما (در نتيجه براي اكثريت اهالي روي زمين) يك وسيله ارتزاق و توشه و قوت اساسي به وجود آمده است.» «77»
يادگار عصر نوسنگي
كشاورزي تغييرات ديگري را هم با خود همراه آورد: خوراكي كه بوسيله كشاورزي از زمين به دست ميآمد، بيش از آن بود كه يكباره خورده و مصرف شود؛ اين مازاد محصول يا محصول اضافي در جايي جمع و انبار ميشد.
به اين ترتيب، زندگي عمومي، نسبت به زماني كه مردم فقط با شكار حيوانات زندگي ميكردند، بغرنجتر و دامنهدارتر شد. كارهاي مختلفي به وجود آمد و مردم كارهاي گوناگوني كه در مزرعهها و در جاهاي ديگر پيدا شده بود، انجام ميدادند.
بعضيها هم كار سازمان دادن و سرپرستي كردن كارها را عهدهدار شدند.
سازماندهندگان و سرپرستان تدريجا قدرت بيشتري يافتند و همانها بودند كه بعدها بتدريج به پاترياركها و حكمرانان و پادشاهان و اشراف مبدل گشتند. آنها كه قدرت و نفوذ زيادتري به دست آورده بودند، مقدار زيادي از محصولات اضافي كشاورزي را متصرف شدند و براي خودشان نگاه داشتند و به اين ترتيب از ديگران ثروتمندتر شدند؛ درحاليكه آنها كه در مزارع كار ميكردند و اين محصولات را توليد ميكردند فقط آنقدر از آن سهم ميبردند كه بتوانند زنده بمانند ...
______________________________
(77). گروه خاورشناسان انگليسي، ميراث ايران، ترجمه دكتر معين و ديگران، ص 13.
ص: 41
خيش بدوي
بدينقرار، با پيدا شدن زراعت و كشاورزي، شكل زندگي انسان تغيير بزرگي كرد ...
توليد غذا و خوراك آسانتر شد، بنيان اجتماع نيز تغيير كرد. طبقات مختلف ميان مردم پيدا شد، ديگر همهكس مجبور نبود كه به جستجو و تهيه خوراك بپردازد و به اين جهت بعضيها توانستند به كارهاي ديگر هم بپردازند. صنايع دستي و پيشههاي مختلف رشد يافت و مشاغل جديدي پيدا شد اما قدرت همچنان در دست طبقه سازماندهندگان باقي ماند. «78»
«رالف لينتون» «79» در كتاب سير تمدن ميگويد:
نخستين محققان تاريخ تمدن تصور ميكردند كه اهلي كردن جانوران پيش از پيدايش كشاورزي معمول بوده است و لكن بر ما تقريبا مسلم است كه بغير از بعضي موارد استثنايي، همواره كشاورزي قبل از اهلي ساختن جانوران رواج يافته؛ زيرا غير ممكن است قبايلي كه دائما در جستجوي غذاي خود سرگردانند بتوانند جانوراني را رام خود سازند و همهجا آنها را با خود ببرند. بتحقيق اقوام بشر پس از آنكه شروع به برداشتن محصولات كشاورزي نمودند و در منازل دائمي اقامت گزيدند، توانستند اكثر جانوران اهلي را كه ما امروز به گرد خود داريم، رام و همدم خويش سازند. برجستهترين مورد استثنايي از اين قانون كلي، سگ است. مشاركت سگ در زندگي انسان از اوايل عصر نوسنگي شروع شد و ممكن است نتيجه يك نوع همزيستي متقابل و يا انگل شدن سگ بر انسان و انسان بر سگ بوده باشد. سگ با شامه حساس و گوش شنوايش ميتوانست انسان شكارچي را به وجود طعمه يا نزديك شدن دشمن آگاه سازد و انسان هم با انداختن استخوان و باقيماندههاي غذايش پاداش او را ميداد. قابليت اهلي شدن در جانوران مختلف متفاوت است، در درجه اول آنهايي قابل اهلي شدن هستند كه قدرت مقاومت بدني زياد داشته باشند تا بتوانند در مقابل سوءرفتار و بيمواظبتي صاحبان و مضيقههاي احتمالي محيط مصنوعي خود دوام بياورند و در عين حال آنقدر خاصيت خوگرفتن و مأنوس شدن به افراد آدمي و محل زندگيشان داشته باشند كه حتي اگر
______________________________
(78). نگاهي به تاريخ جهان، ج 1، پيشين، ص 85.
(79).Ralph Linton
ص: 42
آزاد و بيقيد و بند هم بمانند جايگاه خود را ترك نكنند. و بايد دانست كه فقط معدودي از انواع جانوران، قابليت چنين سازشي را دارا هستند. نكته شايان توجه آنكه مهمترين ملاك و شرط اهلي شدن جانوران اين است كه در حال اسارت و زندگي خانگي نيز قادر به توليد مثل باشند. بسياري از جانوران وقتي اهلي مي- شوند و مورد استفاده آدميان قرار ميگيرند، از توليد مثل ميافتند. مثلا باوجود آنكه اكنون متجاوز از پنجهزار سال است كه از اهلي شدن فيل ميگذرد، معهذا تا اين اواخر به هيچ نحو تخمكشي از فيلان اهلي ميسر نميشد ... حتي به نظر مي- رسد كه بيشتر جانوران اهلي كنوني نيز در همين منطقه جنوب غربي آسيا رام شده و تحت اختيار انسان درآمدهاند. همچنين نژادهاي گوناگوني از گاوان و گوسفندان و بزان و خران در اين ناحيه از انواع وحشي بومي جدا شده به دست بشر پرورش و تربيت يافتند ... اين قبايل قديمي آسياي جنوب غربي نخستين مبتكراني بودند كه طريقه شير دوشيدن را نيز كشف كردند و اين امر يكي از پيشرفتهاي اقتصادي است كه در تاريخ بشر به وقوع پيوسته ... شايد اولين جانوري كه شيرش مورد استفاده بشر قرار گرفته، بز بوده است، زيرا وزن و جثهاش چنان بوده كه انسان نخستين ميتوانست حريفش شود و آن را در پنجه اختيار خود درآورد. اين مطلب همچنين از روي اولين تصاويري كه از طرز شير دوشيدن به دست ما رسيده به ثبوت ميرسد. اين تصاوير نشان ميدهد كه افراد انساني مستقيما در عقب چهارپايان قرار گرفتهاند تا از زير دمشان شير آنها را بدوشند. و به يقين ميتوان گفت كه اگر بنا بود انسان اولين تجربيات خود را با شير گرفتن جانوري به درشتي و پرزوري گاو شروع كند آنقدر دچار زحمت ميشد كه از همان ابتداء امر از اين فكر منصرف ميگرديد. «80»
به عقيده رالف لينتون: «از عصر نوسنگي تا مدتها بعد. غذاي اصلي عموم اقوام اروپايي و بيشتر اقوام آسيايي همين مخلوط غله و شير بوده، و با غلات پخته و شير و ماهي يا گوشت تازه و سبزيها و ميوههاي فصل، رژيم غذايي كاملي براي انسانهاي اين دوره فراهم ميگرديد كه به اندازه كافي پروتئين و انواع ويتامينهاي مورد نياز بشر را دارا بود. در مصر قديم جو را به صورت سمنو درميآوردند؛ يعني پيش از آسياب كردن آن را در حالي قرار ميدادند كه جوانه بزند تا مقداري از نشاستهاش تبديل به قند شود و خاصيت تخمير و الكل شدن بيشتري پيدا كند. جالب توجه است كه در قوانين «حمورابي» كه براي اولينبار اصول عادلانهاي براي استخدام كارگران و مزدوران به دست بشر داده است، به صراحت و دقت تمام ذكر شده بود كه به هرنفر كارگر، به تناسب شغل خاصي كه دارد در هرروز چهمقدار و از چه نوع آبجو بايد داده شود. در آن مجموعه قوانين، آبجو تيرهرنگ براي كارهاي سنگين و آبجو روشن براي كارهاي آسانتر تجويز شده بود. اين آبجوها علاوه بر ويتامينها، داراي مقداري پروتئين نيز ميبود.»
______________________________
(80). رالف لينتون، سير تمدن، ترجمه پرويز مرزبان، ص 83 به بعد.
ص: 43
به عقيده دياكونوف:
تاكنون آثار قابل اعتمادي از عصر نئوليت (عصر جديد حجر) در خاك ماد ديده نشده است. در كشورهاي مجاور آن نيز (به استثناي آشور و بين النهرين و غيره) اندك آثاري از عصر جديد حجر به دست آمده است و درباره عصر حجر و مس يا (انئوليت) مدارك باستانشناسي مشخصتري در دست است.
نقاط مسكوني عصر حجر و مس مربوط به عهد بسيار قديم، آنچنانكه در سرزمين مجاور يعني پارس (پرسيد) مورد مطالعه قرار گرفته در خاك ماد بقدر كافي پژوهش نشده است، ولي ميتوان گفت خصوصيات نقاط مسكوني كه در آنجا (در پرسپوليس استخر) كشف شده و مربوط به پستترين حد عصر حجر و مس (انئوليت) ميباشد، ملاك درستي است براي سنجش سطح تكامل اجتماع آن زمان در كشورهاي مجاور و از آنجمله ماد.
نقطه مسكون مذكور توسط «هرتسفلد» كشف شده و عبارت بود از مساكن گلي عشيرتي و دستهجمعي و طرز ساختمان آن، حاكي از وجود نكاح دستهجمعي و مادرشاهي بود. تصوير خوك و بز و گوسفند بر ظروف (كه با چرخ كوزهگري بدوي ساخته شده) و مجسمههاي كوچك گاو نر و ماده كه محتملا مربوط به مراسم ديني بود، از وجود دامداري و به ظن غالب، دامداري در شرايط اسكان، حكايت ميكند.
درباره جامعه ماد در عصر حجر و مس ميتوان از روي نتايج حفاريهاي «تپهحصار» نزديك دامغان ... و «تپهگيان» و «تپهسيلك» و «گويتپه» و كرانه غربي درياچه رضائيه، داوري كرد ... قديمترين قشرهاي تپههاي مزبور را از لحاظ باستانشناسي ... ميتوان به دوره پايان هزاره چهارم و آغاز هزاره سوم قبل از ميلاد مربوط دانست ... علائم نخستين تقسيم مهم و اجتماعي كار، تقسيم كار ميان قبايل شبانپيشه و زراعتپيشه پديد آمده بود. در دامنه كوهها، از جويها براي آبياري استفاده ميشد و براي نخستينبار غلات اهلي شده محتملا جو و گندم
ص: 44
وحشي و گندم كشت ميشد. فراواني تصاوير دامهاي شاخدار و گوسفندان كه بر ظروف آن دوران ديده ميشود از اهميت خاص دامداري حكايت ميكند. در نواحي زراعتي، نقاط مسكون دائمي (دهكدهها) كه هنوز مستحكم نبودند، ايجاد گشت. برخي مصنوعات مسين و بعدها آلات مسين پديد آمد. مجموع اين پيشرفتها اجازه داد كه پيشه نساجي و كوزهگري ترقي بسيار كند. بتدريج شرايطي براي انتقال به دومين دوره مهم تقسيم اجتماعي كار يعني تقسيم به پيشه و زراعت فراهم آمد. «81»
گلهداري
به احتمال قوي وحشت از قحطي، مردم عهد حجر صيقلي را بر آن داشت كه بعد از اقدام به امر زراعت، به ذخيره كردن گوشت بپردازند و اين امر مبدأ گلهداري گرديد «رنه ته ونن» «82» در اين خصوص چنين مينويسد:
يكي از خانوادههاي آدمي كه خود را در خطر گرسنگي ميديد، صلاح ديد كه مقداري غذا ذخيره كند و به اين منظور معمولترين حيواني از محل را كه نگهداري آن آسانتر بود و بهتر از ساير حيوانات رام و مطيع ميباشد، در دسترس خود نگه داشت. بعدها اين حيوان در محلي كه او را نگاه داشته بودند زاد و ولد كرد و تبديل به حيوان اهلي شد. احتمالا خوك اولين حيواني بود كه از مجاورت آدمي نترسيد، چون درعينحال هم زبالهها و كثافات را مصرف ميكرد، هم ذخيرهاي از گوشت بود و هم سبد خاكروبه. بعد از خوك، بترتيب، گربه، سگ، شتر، بز، گوسفند و گاو، اهلي شدند و كمكم چون مدنيت، ممالك ديگر را نيز فراگرفت، نوبت به گوزن شمالي و اسب رسيد و حتي در مصر يوزپلنگ و كفتار را نيز اهلي كرده بودند. مردم عهد حجر صيقلي، به اين طريق، به مزارع خود و فضايي كه در آن گلههاي خويش را نگاهداري ميكردند، دلبستگي پيدا كردند و مجبور شدند زندگاني ماجراجويانه را كنار بگذارند و در محلي ساكن شوند. شكارچيان قديم تبديل به دهقان و گلهدار شدند و در درههاي بزرگي كه اكنون مراكز جمعيت شده بود، اندكاندك شهرهايي به وجود آمد. «83»
زندگي چوپاني و شباني از دهها قرن پيش تاكنون در ايران و كشورهاي شرق نزديك سابقه دارد. هماكنون عده كثيري از كشاورزان ضمن فعاليتهاي زراعي به كار دامداري مشغولند، و چادرنشينان و ايلات ايران از ديرباز از طريق دامداري امرار معاش ميكردند، يعني پس از تأمين مايحتاج غذايي مازاد اغنام و احشام خود را از طريق مبادله و تهاتر به گندم و جو و ديگر كالاهاي مورد نياز تبديل و با پشم اين حيوانات غالبا لباس و فرش و چادر مورد نياز خود را تهيه ميكردند. سرماي زياد، خشكسالي، حمله غارتگران و فقدان علوفه كافي، و ظهور امراض دامي از ديرباز لطمه بزرگي به گاو و گوسفند و ساير چهارپايان
______________________________
(81). دياكونوف، تاريخ ماد، ترجمه كريم كشاورز، ص 127 به بعد.
(82).ReneTevenin
(83). تاريخ صنايع و اختراعات، پيشين، ص 32 به بعد.
ص: 45
وارد ميساخت و دامپروران دنياي قديم را كه با وسايل علمي آشنايي نداشتند با مشكلات اقتصادي مواجه ميكرد. اگر بخواهيم كمابيش به احوال شبانان واقف گرديم بايد هزاران سال به جلو بياييم. به حكايت تورات و كتب عهد عتيق، در عصر شباني و گلهداري مردم با مصائب و بلاياي فراواني روبرو ميشدند. در باب اول «كتاب ايوب» به شمهاي از اين حوادث ناگوار اشاره شده است:
روزي واقع شد كه پسران و دخترانش در خانه برادر بزرگ خود ميخوردند و شراب مينوشيدند و رسولي نزد ايوب آمده گفت: «گاوان شيار ميكردند و ماده الاغان نزد آنها ميچريدند و سابيان بر آنها حمله آورده، بردند و جوانان را به دم شمشير كشتند و من به تنهايي رهايي يافتم تا ترا خبر دهم.» و او هنوز سخن ميگفت كه ديگري آمده گفت: «آتش خدا (صاعقه) از آسمان افتاد و جوانان را سوزانيده آنها را هلاك ساخت، و من به تنهايي رهايي يافتم تا ترا خبر دهم» و او هنوز سخن ميگفت كه ديگري آمده گفت: «كلدانيان سه فرقه شدند و بر شتران هجوم آورده آنها را بردند و جوانان را به دم شمشير كشتند و من به تنهايي رهايي يافتم تا ترا خبر دهم.» و او هنوز سخن ميگفت كه ديگري آمده گفت:
«پسران و دخترانت در خانه برادر بزرگ خود ميخوردند و شراب مينوشيدند كه اينك باد شديدي از طرف بيابان آمده چهارگوشه خانه را زد و بر جوانان افتاد كه مردند و من به تنهايي رهايي يافتم تا ترا خبر دهم.» «84»
در اسفار مختلف كتاب مقدس ما مكرر به نام گلهداران بزرگ برميخوريم؛ ازجمله در باب اول كتاب ايوب ميخوانيم كه «... اموال او هفتهزار گوسفند و سه هزار شتر بود و پانصد جفت گاو و پانصد الاغ ماده و نوكران بسيار كثير داشت ...» همچنين در شرححال حضرت ابراهيم ميخوانيم كه «چهارهزار كلب، گوسفندان او را از گرگ نگاه ميداشتند.» «85» در عهد شباني نيز تعدي و تجاوز به حقوق طبقات محروم كاري عادي بود. در باب بيست و چهارم كتاب ايوب بار ديگر به تجاوزات آن دوران اشاره شده است: «... بعضي هستند كه حدود را منتقل ميسازند و گلهها را غصب نموده ميچرانند، الاغهاي يتيمان را ميرانند و گاو بيوهزنان را به گرو مي- گيرند، فقيران را از راه منحرف ميسازند ... برهنه و بيلباس شب را به سر ميبرند و در سرما پوششي ندارند ... از باران كوهها تر ميشوند و از عدم پناهگاه صخرهها را در بغل ميگيرند و كساني هستند كه يتيم را از پستان ميربايند و از فقير گرو ميگيرند ... جان مظلومان استغاثه ميكند اما خدا حماقت آنان را به نظر نميآورد.» در كتاب مزامير در مزمور دوازدهم نيز از رواج فساد و تعدي شكايت ميشود:
اي خداوند نجات بده، زيرا كه مرد مقدس نابود شده است و امنا از ميان بني آدم نابود گرديدهاند. همه به يكديگر دروغ ميگويند، به لبهاي چاپلوس و دل منافق سخن ميرانند ... خداوند ميگويد بسبب غارت مسكينان و ناله فقيران الان
______________________________
(84). عهد عتيق، كتاب ايوب، ص 786.
(85). روضة الصفا، پيشين، ج 1، ص 136.
ص: 46
برميخيزيم ...
در باب سي و يكم تورات، ضمن گفتگوهايي كه بين «لابان» و «يعقوب» درگرفته بسياري از خصوصيات زندگي شبانان و تكاليف و وظايف سنگين آنها مشخص شده است؛ يعقوب با دلي پرخون خطاب به لابان چنين ميگويد:
... در اين بيست سال كه من با تو بودم ميشها و بزهايت حمل نينداختند و قوچهاي گله تو را نخوردم، دريده شده را نزد تو نياوردم، خود تاوان آن را ميدادم و آن را از دست من ميخواستي؛ خواه، دزديده شده در روز و خواه دزديده شده در شب. چنين بودم كه گرما در روز و سرما در شب مرا تلف ميكرد و خواب از چشمانم ميگريخت. بدينطور بيست سال در خانهات بودم، چهارده سال براي دو دخترت خدمت تو كردم و شش سال براي گلهات و اجرت مرا ده مرتبه تغيير دادي ... خدا مصيبت مرا و مشقت دستهاي مرا ديد و دوش تو را توبيخ نمود ... «86»
پس از اهلي كردن حيوانات و تربيت دامها و استفاده از شير آنها، نه تنها زندگي انسان به نظم و ثبات نزديك شد بلكه عمر و نفوس بشري فزوني يافت، و مقدمات حكومت و تفوق انسان بر ديگر موجودات روي زمين فراهم گرديد و بتدريج انسان از راه خشكانيدن، دود دادن يا در يخ نگاه داشتن، به حفظ و نگهداري گوشت توفيق يافت و خوردن گوشت خام كمكم رو به فراموشي رفت.
به عقيده جامعهشناسان، اهلي كردن حيوانات در تاريخ جامعههاي اوليه، حادثه بزرگي است. بدون ترديد اولبار سگ را براي شكار تربيت كردهاند، ولي تربيت سگ نسبت به رام كردن گاو و گوسفند و تشكيل گله در درجه دوم اهميت قرار دارد. كلانهايي كه قبل از ديگران دست به كار پرورش حيوانات زدهاند طبعا از كلانهاي ديگر جدا شدهاند و توانستهاند كه به كار مبادله دست بزنند و بدين ترتيب، موجبات و شرايط لازم براي مبادله بين اقوام شبان و اقوام كشاورز به وجود آمد. وسيله مبادلاتي در آغاز امر يك رأس حشم بود (لغت لاتينيPecus به معني گله) است. تفوق اقوام شبان بر اقوام ديگر بزودي محرز گرديد. از طرف ديگر پرورش حيوانات موجب توسعه كشاورزي شد، زيرا براي تغذيه حيوانات علوفه لازم بود. همچنين از حيوانات براي استعمال وسيله توليدي جديدي كه همان گاوآهن باشد، استفاده نمودند. توسعه گلهها اقوام شبان را وادار كرد كه براي پيدا كردن چراگاه از نقطهاي به نقطه ديگر تغيير مكان دهند و با اقوام ديگر دست و پنجه نرم كنند. از نظر اجتماعي گله- داري موجب تفوق مرد بر زن و مبدأ پدرشاهي گرديد؛ مرد همانطور كه مالك ابزار شكار خود بود، مالك حيوانات اهلي نيز گرديد و با اين تفوق و برتري، حقوق باستاني زن را در مورد وراثت، به نفع خود واژگون نمود و حق فرزندي را كه سابقا ناشي از مادر بود به حق فرزندي از جانب پدر تبديل كرد.
برتراند راسل مينويسد:
______________________________
(86). عهد عتيق، سفر پيدايش، ص 48.
ص: 47
انسان متمدن را از روي حزم يا دورانديشي او بازميشناسند. انسان متمدن حاضر است رنج حال را به خاطر لذت آينده تحمل كند، هرچند اين لذت مربوط به آيندهاي نسبتا دور باشد. با آمدن كشاورزي اين خصلت اهميت پيدا كرد ...
شكار مستلزم دورانديشي نيست زيرا نفس اين عمل لذتبخش است، اما بركندن زمين زحمت دارد و انسان بر اثر تمايل ناگهاني و خودبهخودي بدان دست نمي- زند. تمدن جلو تمايلات ناگهاني را ميگيرد، نه فقط بوسيله دورانديشي كه خود آن مانعي است بلكه نيز بوسيله قانون و عرف و دين ... «87»
مردم آن دوران از نعمت امنيت بينصيب بودند، بههمين مناسبت شهرنشينان عهد حجر، براي آنكه از آرامش نسبي برخوردار باشند، مساكن خود را با برجوبارو و خندقهايي مجهز ميكردند. اقوامي كه در كنار درياچهها زيست ميكردند خانههاي خود را بر روي پايههايي چوبي در داخل درياچه بنا مينهادند تا كمتر در معرض حمله دشمنان قرار گيرند.
تاكنون در سوئيس بيش از 370 نمونه از اين منازل در درياچهها كشف شده است. ديرينشناسان از روي اسباب و ابزاري كه از كف اين درياچهنشينان لغزيده و به قعر درياچه فرورفته است، به وجود چنين تمدني پيبردهاند.
«در دوره حجر صيقلي، غير از ساختن ابزار سنگي، انسان به بريدن تنههاي بزرگ درختان، تراش دادن آنها و تبديل اين تنهها به ورقههاي مسطح تخته و الوار توفيق يافت.
با سنگ، انواع تيشه، كارد، قيچي، مته و اره و غيره به وجود آورد و براي آنها دستههايي از شاخ گوزن تعبيه كرد. ماهيگيري چه بوسيله نيزه و چه بوسيله قلاب و تورهاي ماهيگيري (كه آنها را از كتان بافته بودند) معمول شده بود. غير از كاسههاي چوبي، انواع ظروف گلي ناهموار ساخته ميشد. كوزهگران آن عصر داراي چرخ فخاري نبودند بلكه با خاك رس، به دلخواه خود، ظروفي ميساختند و آن را در كنار آتش ميپختند. جالب توجه است كه در اين دوره نيز كوزهگر، مصنوع خود را با نقشونگار زينت ميداد و با گل اخرا يا اكسيد سياه منگنز، گل و بوتهاي بر روي آن ميكشيد. مهمترين ظروفي كه از آن دوران كشف شده، كاسه و بشقاب و جام و كوزه و حتي فنجان دستهدار و قاشق است. غير از غذا و وسايل مطبخ، مردم اين دوره پيبردند كه با الياف بعضي نباتات و به كمك دوك ميتوان نخ را به وجود آورد و سپس يك دستگاه نساجي ساده اختراع كردند و غير از تورهاي ماهيگيري پارچههايي نيز بافتند. با اين حال، اكثريت مردم اين دوران لخت و عور بودند و غالبا به بدن خود خال ميكوبيدند و نقاشي ميكردند. بانوان اين دوره نيز از خودآرايي غافل نبودند و با گردنبندها، دستبندها و گوشوارههايي كه از عاج و صدف يا مرمر رنگين تهيه ميشد، اندام خود را زينت ميدادند.» «88»
______________________________
(87). برتراند راسل، تاريخ فلسفه غرب، ترجمه نجف دريابندري، ص 49.
(88). تاريخ صنايع و اختراعات، پيشين، ص 34 به بعد (به اختصار).
ص: 48
نخستين وسايل حملونقل
ويل دورانت مينويسد:
پسازآنكه انسان به اختراع طناب، قرقره و اهرم توفيق يافت، چهار- پايان را به خدمت خود گماشت و از رنج باركشي اندكي آزاد شد. بعد نخستين سورتمه را از تنه درختان ساخت و بر پشت حيوان بست و به مدد آن، كالاهاي خود را حمل كرد. بعدا از تنه درختان چرخي ساخت و در زير سورتمه قرار داد و ديري نگذشت كه از چوب شعاعهاي چرخ را ساخت و با اين مقدمات بزرگترين اختراع مكانيكي دنياي قديم يعني ارابه به وجود آمد.
با بستن تنه درخت به يكديگر، انسان نخستين وسيله حملونقل را در روي آب اختراع كرد و بعدها با خالي كردن تنه درخت، زورق كوچكي ايجاد كرد.
سپس انسان كورهراهها و جادههاي نامساعد را كمابيش آماده كرد و با استفاده از ستارگان، شبانگاه، در بيابانها و درياها طي طريق نمود. اين پيروزيهاي تكنيكي راه را براي تجارت و فعاليتهاي اقتصادي ديگر باز كرد. آسياي جنوب غربي با سه اختراع مكانيكي به پيشرفت تمدن كمك كرد و اين سه اختراع كه پس از كتابت و فلز- كاري قرار گرفتهاند، عبارتند از ساختن چرخ و خيش و كارگاه بافندگي. قبل از اختراع چرخ، انواع سورتمهها مورد استفاده قرار ميگرفت. مدتها طول كشيد تا انسان به ساختن چرخهاي محكم و استوار توفيق يافت. قديمترين چرخهايي كه تا كنون كشف شده از مقابر پادشاهان در اور به دست آمده است. سومريها ارابههاي محكم و بيقوارهاي ميساختند كه چهار چرخ داشت و آنها را با سرعت به درون صفوف دشمن ميراندند و نظم و قرار آنها را برهم ميزدند و سپس همان ارابهها را مانند قلعهاي پناهگاه خود ساخته از بلندي آن زوبينها و ضربات خود را به دشمن نثار ميكردند. اختراع چرخ شاهراه بزرگي در مقابل ترقيات فني باز كرد و حتي امروز نيز ركن اساسي بيشتر ماشينها و دستگاههاي مكانيكي چرخ است. چرخ كوزهگري با همان حال ساده و صورت عمومي خود در واقع از همان نمونه قديمي چرخ ارابه است. اختراع چرخ سبب گرديد كه بتدريج انسان، جانوران اهلي از قبيل گاوان و خران را به كار گمارد و خود از رنج حمالي و باربري اندكي بياسايد. «89»
استفاده از خيش در فعاليتهاي كشاورزي نتيجه مهمي داشت. اولين خيشها آلتي بسيار ساده بود؛ كشاورزان معمولا يك شاخه از تنه نهالي را قطع و نوك آن را تيز ميكردند كه در زمين فرو رود و آن را بشكافد و انتهاي تنه نهال را به حيوان باركش ميبستند و انتهاي ديگر آن را چون شكافي براي هدايت خيش در دست ميگرفتند. چون شاخه فرعي دراز مماس با زمين زود از بين ميرفت بعدها كه فلزكاري متداول شد آن را از فلز ساختند.
هنوز با كمال تأسف در بسياري از نقاط آسيا، ازجمله در ايران، همين خيشهاي ابتدايي معمول
______________________________
(89). تاريخ تمدن، (كتاب اول- بخش اول) پيشين، ص 23 به بعد.
ص: 49
و مورد استفاده كشاورزان است. انواع خيش و كارگاههاي بافندگي در بهبود حيات اقتصادي و اجتماعي مردم آن روزگار نقش مهمي داشت. در اين دوره تاريخي ظاهرا امور كشت و زرع و كوزهگري و ساختن حصير و زنبيل و پرورش كودك و طبخ به عهده زنان بود و مردان بيشتر به كارهاي دشوارتري، نظير جنگ و شكار و نگاهداري حيوانات اهلي و فعاليتهاي صنعتي، مشغول بودند.
كارگاههاي بافندگي تحول بزرگي از لحاظ كيفيت و كميت در طرز لباس پوشيدن آدميان به- وجود آورد و همچنين فكر نظافت شخصي را بايد زاده آن دانست. لباسهاي چرمي دوران گذشته قابل شستشو نبود، درحاليكه پارچه، خواه از پشم بافته ميشد و خواه از الياف نباتي، براحتي شسته و پاكيزه ميشد. علاوه بر اينها پارچهبافي يكي از كارهاي دايمي زنان كدبانو شد كه در فواصل فراغت از امور طبخ و بچهداري مقداري پارچه براي مصارف عموم افراد خانواده تهيه ميكردند. «90»
نخستين مصنوعات
به عقيده ويل دورانت: تاريخ اجتماعي ايران ج1 49 نخستين مصنوعات ..... ص : 49
. از آنوقت كه انسان توانست سنجاق و سوزن را بسازد به كار بافندگي پرداخت و نيز ميتوان گفت كه از وقتي كه انسان به بافندگي آغاز كرد برحسب ضرورت سوزن و سنجاق را ساخت. چون انسان به اين خشنود نبود كه خود را با پوست حيوانات بپوشاند، با پشم گوسفند و الياف گياهان، لباسهايي براي خود تهيه كرد و همين لباس ساده است كه جامه مرد هندي و شنل يوناني و لنگ مصري قديم و ساير اقسام گوناگون و جذاب لباس انسان را در عهدهاي مختلف تشكيل داده است. پس از آن از عصاره گياهان يا خاكهاي ملون موادي به دست آوردند و جامه را با آن رنگ كردند و به اين ترتيب لباسهاي رنگين خاصي براي فرمانروايان و پادشاهان درست شد. «91»
رفتهرفته الياف نازكتر و ظريفتري به كار بردند و بافندگي هنر مخصوص زن گرديد. دوكها و
______________________________
(90). سير تمدن، پيشين ص 113.
(91). تاريخ تمدن، (كتاب اول- بخش اول) پيشين.
ص: 50
ماسورههايي كه از آن عهد به دست آمده، نشان ميدهد كه صنعت عظيم بافندگي ريشه بسيار دوري دارد و در ضمن همين بازماندهها حتي آيينه هم به دست آمده و اين خود نشان ميدهد كه مدنيت تا چه حد ترقي كرده است ... انسان عهد حجر قديم هيچ اثر مهمي برجاي نگذاشته تا از روي آن بتوانيم فرض كنيم خانه يا جايگاه گرمي جز غار داشته است، ولي وقتي كه به آثار عصر حجر جديد ميرسيم، بعضي از وسايل خانهسازي، مانند نردبان، قرقره و اهرم و پاشنه در را مشاهده ميكنيم ... درودگران بوسيله تيرهاي چوبي كه بوسيله ميخهاي چوبي به پايهها متصل ميشد، ستونهاي چوبي استواري به وجود ميآوردند ... آنچه از تمام دوره حجري برجاي مانده نشان ميدهد كه در دوره حجر قديم، انسان افزارهايي براي خود ساخته، به آتش دست يافته و در هنر پيشرفت كرده و در دوره حجر جديد، كشاورزي، اهلي كردن حيوانات و بافندگي و كوزهگري و خانهسازي و تهيه وسايل حملونقل و پزشكي پيدا شده و انسان بطور قطع، خواجه و فرمانرواي كره زمين گرديده است و همهچيز آماده براي روي كار آمدن تمدن گرديده است و تنها نقيصهاي كه مانده شايد استعمال فلزات و خطنويسي و پيدايش دولت و حكومت بوده است.
در طي ده هزار سالي كه از عمر حجر صيقلي گذشت، پيشرفتهاي فني بيسابقهاي نصيب انسان شد و مقدمات تسخير طبيعت فراهم گرديد. پيرروسو با مثالي مربوط به دوران معاصر، موضوع را روشن ميكند:
ترقي صنعتي بعد از آنكه تا سال 1800 م. در حال ركود بود، ناگهان به حركت درآمد و سير خود را با سرعت بيشتر ادامه داد و كمكم پيشرفت صنعت چنان شد كه آنچه در پنجاه سال اخير حاصل شده است بمراتب بيش از آن است كه طي 20 قرن گذشته به دست آمده بود. بيش از دو هزار سال طول كشيد تا آدمي موفق به اختراع ماشين بخار و تلگراف و دينامو يا ماشين الكتريكي شود ولي پنجاه سال كافي بود كه بتواند موتورهاي انفجاري و اتومبيل و هواپيما و سينما و تلويزيون و موشكهاي با برد طويل و مغز الكتريكي و پيل اتمي و اقمار مصنوعي به وجود آورد. «92»
استفاده از فلزات
در اواخر عصر حجر صيقلي، اندكاندك، زمين به صورت امروزي درآمد. گرم شدن تدريجي هوا سبب گرديد كه كوههاي يخي مهيب نواحي قطبي، تبديل به آب شود و سطح درياها بالا آيد. مردم بيش از پيش به اطراف مجاري بزرگ آب و رودخانهها روي آوردند. مدنيت و شهرنشيني بتدريج قوام گرفت. صاحبنظران حدس ميزنند كه در حدود 6 يا 7 هزار سال قبل از ميلاد مسيح يكي از ساحلنشينان نيل، به حكم تصادف، دريافت كه چگونه فلز را از داخل سنگهاي معدني شبهجزيره سينا خارج كند. از آن پس، سنگهاي معدني را با چوب حرارت ميدادند و فلز
______________________________
(92). تاريخ صنايع و اختراعات، پيشين، ص 29.
ص: 51
ذوب شده را در قالب ميريختند و به كمك پتك و سندان آن را به صورت مطلوب درميآوردند.
به عقيده رالف لينتون:
استخراج فلز خالص از سنگ معدن در خاور نزديك، قريب چهار تا پنجهزار سال قبل از ميلاد شروع شده است. از قراينچنين استنباط ميشود كه نخستين فلزي كه بطور خالص و جدا از مواد معدني مورد استعمال قرار گرفت، مس بود.
سنگهاي معدني كربنات مس، مانند مرمر سبز و لاجورد از ازمنه قديمتر استخراج و پس از آسياب شدن بعنوان رنگ مورد استفاده قرار ميگرفت. اين كشف مقدماتي و مهم كه ميتوان سنگ را با فعل و انفعالاتي به صورت فلز درآورد، زمينه را براي پيشرفتها و اختراعات سريع، كه اساس صنعت فلزكاري بهشمار ميآيد، فراهم كرد ... و كشف اينكه ميتوان فلز را درميان بعضي سنگها به دست آورد بايد براي مردمان آن عصر بسيار هيجانانگيز و شگفتآور بوده باشد. همهچيز دلالت بر آن دارد كه بلافاصله پس از اختراع اولين روش تصفيه فلزات، عموم افرادي كه با اين صنعت سروكار داشتند، به مطالعه انواع سنگها پرداختند تا شايد سنگهاي معدني تازه كشف كنند و فلز جديدي از آنها به دست آورند. خوشبختانه بيشتر سنگهاي معدني فلات، به علت سنگيني وزن و تركيب ساختمانشان، از ديگر سنگها تميز داده ميشوند. بههمين سبب، بزودي نقره و سرب و آنتيموان (سنگ سرمه) و قلع كشف شد و از آن پس، فلزكاران با آلات مختلف، سرخ شدن و به درجه حرارت سفيد رسيدن و ذوب شدن فلزات و همچنين به سختي و نرمي و شكنندگي آنها، و بخواص بعضي همبستههاي فلزي آشنا شدند، و عاقبت با پيدا كردن تركيب مس با عيار كمي از قلع عصر مفرغ بنا نهاده شد.
از تركيب مس با كمي قلع، آلياژ بسيار خوبي به دست ميآيد كه به همه كار ميخورد. هرقدر عيار قلع بيشتر باشد، آلياژ حاصل، محكمتر و به همان نسبت، شكنندهتر ميشود. بطور مسلم در حدود سال 1500 پ. م. صنعتگران و فلزكاران اين موضوع را بخوبي دريافته بودند و به فراخور ابزارها و هرگونه مصنوعي كه ميخواستند بسازند، عيار قلع را در ريختهگريهاي مفرغي خود، كموزياد ميكردند. «93»
پيشرفتهاي صنعتي
انسانهاي نخستين در عين آنكه به كمك شكار و گلهداري و استفاده از زمين وسايل معاش و زندگي خود را فراهم ميكردند، همواره در جستجوي وسايل مكانيكي بودند تا به ياري آنها به مشكلات زندگي فايق آيند و حيات خود را بيش از پيش با رفاه و آسايش قرين سازند. يكي از دانشمندان عقيده دارد كه انسان از موقعي كه به توليد وسايل زندگي مبادرت جست از ساير حيوانات متمايز گرديد. ويل دورانت ميگويد: بعيد نيست كه انسان پس از مشاهده حيواناتي نظير شمپانزه كه چيزي شبيه كوخ
______________________________
(93). سير تمدن، پيشين، ص 101 به بعد.
ص: 52
بنا ميكند و سگ آبي كه بر روي رودخانه سد ميسازد و ميمونها كه به دشمنان خود سنگ پرتاب ميكنند، متوجه ساختن افزارها و وسايلي براي تأمين آسايش خود شده باشد.
گوردون چايلد «94» امتياز اساسي انسان و حيوان را در اين ميداند كه:
انسان خود وسايل و سلاح مورد لزوم خويش را تهيه ميكند، درحاليكه حيوانات با تجهيزات موروثي خود به انجام پارهاي اقدامات در نواحي معين و محدود قادر ميباشند، مثلا خرگوش براي حفر زمين از پنجههاي خود و شير براي دريدن و خوردن شكار از دندانها و چنگال خود استفاده ميكند ... ولي انسان براي ادامه حيات توأم با آسايش، بيل و كلنگ را براي كندن زمين و سلاحهاي گوناگون را براي كشتن دشمن يا شكار حيوانات ... و لباس را براي حفظ حرارت بدن به كار ميبرد. «95»
امروز در اغلب موزهها ما به اسلحه و ادواتي نظير چكش، سندان، ديگ، كارد، اره، رنده، اهرم، داس و جز اينها برميخوريم كه انسان ابتدايي از سنگها و معادن براي خود تهيه كرده است. براي تمام اين افزارها دستههاي چوبي ميساخت و اين دستهها را به كمك الياف يا چيزهاي ديگر به افزار ميپيوست.
ويل دورانت مينويسد: «استادي انسان ابتدائي مساوي و بلكه بيشتر از انسان متوسط در حال حاضر بود و اختلافات ما با آن مردم فقط در آن است كه معلومات و مواد و ادوات زيادتري در اختيار خود داريم.» «96»
ايران در هزاره پنجم قبل از ميلاد
اشاره
بطوريكه از مطالعات دامنهدار دكتر گيرشمن برميآيد در نتيجه پيشرفت دوره بيآبي و خشك شدن درهها، درياچه عظيم مركزي ايران بتدريج كوچك شد و در نقاط مختلف و در اطراف رودها مراتع و مرغزارهايي پديد آمد. سكنه نجد ايران در اين دوره تاريخي (حدود هزاره پنجم پ. م) بيشتر از طريق شكار زيست ميكردند. از خصوصيات تمدن و شرايط زندگي مردم اين دوران اطلاعات كافي در دست نيست زيرا بطوري كه دكتر گيرشمن يادآور شده است: «حتي امروز سراسر محوطه ايران از نظر تحقيقات باستانشناسي بكر و دستنخورده مانده است.»
با اين حال قرائن نشان ميدهد كه حيات مادي اين سرزمين در دوران ماقبل تاريخ نيز تابع تأثيرات و عوامل مختلف طبيعي، وضع آب و هوا و چگونگي برخورد با ملل همسايه و هجوم و مهاجرت اقوام مختلف بوده است.
از مطالعات و حفاريهايي كه در تپه سيلك، نزديك كاشان، به عمل آمده است چنين برميآيد كه مردم اين دوران هنوز به طرز ساختن خانه آشنا نبودند بلكه در زير آلونكهايي كه از شاخسار درختان درست شده بود، زندگي ميكردند.
اندكاندك مردم اين ناحيه به ساختن چينههاي محقر پرداختند و ضمن شكار
______________________________
(94).Gordon Childe
(95). سير تاريخ، پيشين، ص 2 به بعد.
(96). ايران از آغاز تا اسلام، پيشين، ص 21.
ص: 53
حيوانات فعاليتهاي فلاحتي را توسعه بخشيدند و مازاد محصولي را كه از طريق فلاحت و اهلي كردن حيوانات به دست ميآوردند، ذخيره ميكردند. و اين معني از استخوانهاي گاو و گوسفندي كه درميان بقاياي عهد اول سيلك پيدا شده است، استنباط ميشود.
در اين دوره در فن كوزهگري نيز پيشرفتهايي حاصل ميشود. و صنعتگران اين عصر كاسههاي ناهموار و بيدوام خود را با خطوط افقي و عمودي زينت ميدادند كه محتملا تقليدي از طرز سبدسازي آن دوران است.
هنر ايران
پروفسور پوپ مينويسد:
در طول مدتي بيش از 60 قرن مردمي كه در فلات ايران زندگي ميكردند، انديشه و فنوني پديد آوردند كه موجب بقاي بشر و مايه تعالي مقام انساني شد. فنون كشاورزي و فلزكاري و مباني انديشههاي ديني و فلسفي و نوشتن و علم اعداد و نجوم و رياضي از سرزميني كه امروز خاورميانه خوانده ميشود، آغاز گشت و سرچشمه بسياري از اين امور فرهنگي در فلات ايران بود ...
پيشهوراني كه نقش سفالينهها را در 5500 سال پيش از اين ابداع كردند ...
خاك رس را براي آنكه نرم كنند ميساييدند و اغلب الك ميكردند. سفالگران هنوز آن چرخهاي پايي تند حركت را كه كاشيسازان زمانهاي بعد اشكال متوازي و قرينه را با آنها ميساختند، نداشتند. ابزار كار ايشان فقط چرخي بود كه روي آن، با دست، ظرف را گرد ميكردند. وجود اين چرخها، بيشك بهتر از آن بود كه هيچ وسيلهاي براي چرخاندن توده گل رس نداشته باشند. اما البته كافي نبود با اين حال ليوانها را متناسب و ديواره آنها را به نازكي مقوا از كار درميآوردند، سپس سطح خارجي ليوانها را با لعابي گلي و نقوشي ساده ميآراستند.
آنگاه ظرف را در كوره نخالهاي ميگذاشتند كه ميزان حرارت آن با وسايل ابتدايي منظم ميشد. اين پيشهوران ماهر و شكيبا موفق ميشدند كه ظرفهاي ظريف خود را، بيآنكه تغيير شكل بدهد، در اين كورهها بپزند، بطوري كه مثل ظرفهاي چيني صدا بدهد. نقشها به حسب درجه حرارت، به رنگي از بنفش تند تا سياه درميآمد و براق ميشد. شكل ظرفهاي سفالين قديم اغلب از شكل ظرفهايي كه با مواد ديگر چون چوب، چرم و حصير ساخته شده و بشر هزاران سال، پيش از آنكه سفالسازي را اختراع كند، آنها را به كار برده بود تقليد ميشد ... پس از آنكه ده دوازده قرن گذشت، كوزهگران شكلهاي ظروف سفالين را مستقلا و به صورتيكه مواد و اسلوب فني صنعتشان اقتضا ميكرد، تكميل كردند و كميجهاي كروي و آفتابه به وجود آوردند. «97»
از روي دوكهاي سنگي و گلي (از گل رس پخته) كه در اين منطقه پيدا شده است، حدس ميزنند كه انسان قديم مبادي صنعت نساجي را ميشناخته است. ابزار كار، همه از
______________________________
(97). پروفسور پوپ، شاهكارهاي هنر ايران، ترجمه دكتر خانلري، ص 4 و 9.
ص: 54
سنگ بود، از قبيل تيغه كارد كه از سنگ چخماق ميساختند و تيغه داس و تبر صيقلي شده و نيز آلت تراش. در اواخر اين عهد، نخستين اشياي كوچك مسين، كه هنوز چكش كاري ميشد، ظهور نمود. انسان غار بتدريج دريافت كه مس، نرم و قابل تورق است، اما هنوز طرز ذوب كردن آن را نميدانست. به عقيده گيرشمن اين عهد در ايران، درست، پايان عهد حجر صيقلي است.
در اين دوره: «مرد و زن هردو علاقه داشتند كه خود را آرايش كنند، گردنبندهايي از صدف ترتيب داده بودند و حلقه انگشتري و دستبند را از صدفهاي بزرگ با سنگهاي نرم ميساختند. محتملا خالكوبي و يا لااقل بزك هم معمول بود، و مواد آن را به كمك دسته هاون كوچكي در هاون ظريفي نرم ميكردند.» «98»
ذوق هنري در كندهكاري روي استخوان جلوهگر است. هنرمندان اين عصر گاه روي استخوان و دسته ابزار خود تصوير سر غزال يا خرگوشي را ترسيم ميكردند.
تدفين اموات
«مرده را به طرز درهم و پيچيدهاي در كف اتاق دفن ميكردند و گمان ميكردند كه همين نزديكي كافي است كه روح ميت در خوراك خانواده شركت جويد.
چون انسان از آغاز معتقد بود كه پس از مرگ به همان وجه كه در روي زمين زندگي ميكرده خواهد زيست، براي راحت متوفي خوردنيهاي جامد و مايع را در دسترس او ميگذاشتند.» «99»
در اين دوره. در زندگي اجتماعي مردم ايران، از بركت اهلي كردن حيوانات، پيشرفت محسوسي حاصل شده بود. حيوانات اين دوره، بدون اينكه در تغذيه خود به آدميان نيازي داشته باشند، خوراك و پوشاك مردم را تهيه ميكردند و در كار حملونقل كمك گرانبهايي به انسانها مينمودند. گلهداري و تربيت اغنام و احشام، شكار، صيد ماهي، باغداري و كشت و زرع و بالاخره بهرهبرداري از منابع زيرزميني به زندگي مردم، قوام و تأمين بيشتري بخشيد و در نتيجه توليد اضافي، تجارت و مبادله كالاها آغاز شد. ظاهرا تجارت بطور مستقيم انجام نميگرفت بلكه دستفروشان دورهگرد واسطه مبادله كالاها بودند. گيرشمن مينويسد: «تجارت در اين دوره منحصر به سكنه نجد ايران نبود، بلكه معاصران آنان در آلمان نيز صدف را از
______________________________
(98 و 99). ايران از آغاز تا اسلام، پيشين، ص 12.
ص: 55
اقيانوس هند وارد ميكردهاند و در فرانسه و انگلستان عنبر را از بالتيك ميآوردهاند.» «100»
ايران در هزاره چهارم قبل از ميلاد
در اين دوره كه گيرشمن آن را عهد دوم ناميده است، آثار پيشرفت نسبي به چشم ميخورد؛ خانههاي مسكوني وسيعتر گرديد، چينه جاي خود را به خشت خام كه تازه اختراع شده بود، داد، ولي خشتهاي اين دوره مربع شكل نبود بلكه بيضوي و ناموزون بوده و در وسط آن گوديهايي ايجاد ميكردند كه موجب اتصال آنها با ملاط ميگرديد. اين آجرهاي ناموزون از چينه بهتر بود و به ديوار نظم بيشتري ميداد و مانع ترك خوردن آن ميشد. در اين دوره نيز، نزديك اجاق، در جايي گود كه مختص جام و كاسه بود، در عمقي قريب 15 الي 20 سانتيمتر ميت را به طرز خميده و منحني دفن ميكردند. در اين عصر بموازات بهبود محسوسي كه در وضع خانهها حاصل شده بود، در ساختن ظروف گلي نيز مهارت بيشتري به كار بردند و آنها را در كوره اصلاح شدهاي پختند. اين ظروف كه از اختراع چرخ حكايت ميكند، داراي تزيينات بيشتري بود و بر زمينه قرمز آنها حيواناتي را از قبيل پرندگان و گرازها در حال جستوخيز نقاشي كردهاند.
به عقيده گيرشمن در اين دوره: «كوزهگر با خطوطي ساده، مخلوقاتي را تصوير كرده است كه حاكي از جنبش و واقعپردازي (رئاليسم) كامل است ... از اين عهد، ايران ماقبل تاريخي، فني را در ساختن ظروف آشكار ساخت كه همانقدر با روح و زيبا بود كه كندهكاري روي استخوان در عهد گذشته. در هيچجاي ديگر نظير اين فن شناخته نشده؛ و اين امر ميرساند كه نجد ايران زادگاه اصلي ظروف منقوش است هيچيك از ظروف سفالين نواحي ديگر در آن روزگار ديرين، نشانهاي از چنان رئاليسم قوي كه با اين سرعت به مرحله سبك متخيل رسيده باشد، بهجا نگذاشته است. اين اقدام نخستينبار در حدود چهار هزار سال پيش از ميلاد تنها به وسيله كوزهگر ماقبل تاريخي ايران صورت پذيرفت. فلز بتدريج براي ساختن ابزار مورد استفاده قرار گرفت و سنگ نيز ارزش اولي خود را حفظ كرد، مس را هنوز چكشكاري ميكردند ولي ذوب نمينمودند و آن را براي درفشهاي كوچك يا سنجاق به كار ميبردند. جواهر فراوانتر شد. از روي استخوانها به وجود چارپاي مخصوصي كه واسط ميان گورخر و اسب جديد است، ميتوان پيبرد. استخدام اين چارپايان مسأله
______________________________
(100). همان، ص 13 به بعد (به اختصار).
ص: 56
مسافرت و حملونقل و موضوع كشت مزارع را تسهيل نمود.
وضع دهكده رو به بهبود نهاد، استفاده از كار اجتماعي در ساختن خانه، هموار كردن زمين و آبياري و به كار بردن خيش، از مشخصات اين دوره است. افزايش توليد به توسعه تجارت كمك كرد. بعضي مواد نظير پوست و پيكان و مواد غذايي، نظير گندم، جو، ميوه و گله و رمه بمنزله وجه رايج به كار ميرفت. فعاليتهاي تجاري به گسترش تمدن كمك كرد.
جو و گندم، كه محصول بومي ايران بود، در نتيجه آمدورفت بازرگانان به مصر و اروپا وارد گرديد. ارزن كه اصل آن از هند بوده به ايتاليا فرستاده شد و در مقابل، جو دوسر و خشخاش اروپا در آسيا رواج يافت و حتي به چين هم رسيد.
مرحله ديگري در تكامل تمدن ماقبل تاريخي ايران با عهد سوم سيلك مشخص ميشود. از مشخصات اين دوران پيشرفتي است كه در صنعت آجرسازي نصيب انسان گرديده است، به اين معني كه ديگر آجر بيضوي شكل متروك گرديد و بهجاي آن، آجر صاف و مستطيل كه با خاك نرم ساخته ميشد و هنوز هم مورد استعمال است، به كار برده شد. محلههاي دهكده كه كوچههاي تنگ و پيچاپيچ آنها را قطع ميكرد، بوسيله مرزهايي از يكديگر مجزا ميگرديد. در ديوارها براي كسب نور و سايه تدابيري به كار ميبردند. پي بناها را بر روي سنگهاي خشك مينهادند. درها همچنان پست و تنگ بود و ارتفاع آنها معمولا از 80 و 90 سانتيمتر تجاوز نميكرد. پنجره نيز متداول بود و عمومأ بهطرف كوچه باز ميشد. بوسيله قطعات سفالي بزرگ خانه را از رطوبت حفظ ميكردند. تزيين خانهها با رنگ قرمز صورت ميگرفت. «101»» ناگفته نماند كه در منابع و داستانهاي ملي ايران نيز جستهجسته از فعاليتهاي يدي طبقات زحمتكش سخن به ميان آمده است، چنانكه فردوسي ضمن توصيف فرمانروايي جمشيد از خشت زدن و ديوار ساختن سخن ميگويد:
بفرمود ديوان ناپاك رابه آب اندر آميختن، خاك را
هرآنچ از گل آمد چو بشناختندسبك، خشت را كالبد ساختند
به سنگ و به گچ، ديو، ديوار كردنخست از برش هندسيوار كرد همچنين ضمن داستان فرمانروايي هوهشنگ از چگونگي كشف آهن و راه جدا كردن آن از سنگ گفتگو شده است:
نخستين يكي گوهر آمد به چنگبه آتش ز آهن، جدا كرد سنگ
سر مايه كرد آهن آبگونكز آن سنگ خارا كشيدش برون از آثار فراواني كه در تپه سيلك به دست آمده است، چنين برميآيد كه ساختن خانههاي گلي معمول بوده و معمولا كلبهها را بجاي ني با سفالهاي ناهنجار و بيقواره ميپوشانيدند.
گيرشمن، ضمن بحث از خصوصيات زندگي ايرانيان در هزاره چهارم قبل از ميلاد، ميگويد:
از مشخصات اين دوره، اختراع چرخ و كوره آجرپزي با ضمايم آن بود.
______________________________
(101). همان، ص 16 تا 18 (به اختصار).
ص: 57
در اين دوره علاوه بر كوزههاي متنوع، كوزهگر جامهاي بزرگ، كاسههاي عالي، خمرهها و جامهاي شراب با پايه بلند به مشتريان خود تسليم مينمود. رنگ ظروف را كوزهگر به ميل خود، خاكستري، قرمز، سبز و يا به رنگ گل سرخ درميآورد و در روي آن نقشهايي ارزنده و متنوع پديد ميآورد. هنرمندان در آغاز كار به رئاليسم تمايل داشتند و تصاوير مار، پلنگ، قوچ، لكلك و شترمرغ را با مهارت نشان ميدادند. و در آثار خود، تعادل نسبتها را رعايت ميكردند، ولي بعدها تنوع سبك به وجود آمد، به اين ترتيب كه دم جانور، دراز و كشيدهتر شد و شاخها نيز بدون تناسب پهن و بزرگ گرديد. بعدها بازگشتي به سوي رئاليسم صورت گرفت اما آن هم بيشتر يك نوع ناتوراليسم جديد و لبريز از حيات و جنبش بود ... در مدت بيش از هزار سال كه سه مرحله نخستين زندگاني انسان ماقبل تاريخ، در دشت، طول كشيد، هنرمند هرگز خود را در شيوهاي كه در آن مهارت يافته بود محدود نميكرد، بلكه هنر او تغيير شكل ميداد و قدرت و بقاي آن به سرزمينهاي بسيار دور از حدود و ثغور طبيعي نجد ايران سرايت كرد. «102»
سپس گيرشمن ميگويد:
ما نميدانيم كه اين نقاشي انعكاسي از مناظر زندگي هنرمند است يا در اين نقاشي ميل به بيان مطلبي نهفته شده و در حكم نويسندگي بوده است؟ ما نميخواهيم اين مسأله را حل كنيم ولي معهذا توجه خوانندگان را بدين نكته جلب ميكنيم كه اين عهد مترقي ظروف منقوش در نجد ايران، در اواخر، مقارن با زماني است كه در دشت بين النهرين بشر يكي از عجيبترين اكتشافات خود، يعني فن نوشتن را به وجود آورد. «103»
رالف لينتون مينويسد:
كتابت نيز از اختراعات خاور نزديك است؛ اختراعي كه در توسعه و تكامل تمدن اثري بمراتب مهمتر از صنعت فلزكاري داشته است. اگر فن كتابت براي ثبت و ضبط نتايج مشاهدات به وجود نيامده بود، پيدايش علم امكانپذير نبود ... فن كتابت در حدود 5 تا 6 هزار سال قبل و تقريبا مقارن هم در مصر و بين النهرين و دره سند قدم به عرصه وجود گذاشت ... در كليه نواحي سابق الذكر، اولين مرحله پيدايش كتابت، استعمال اشكال يعني نقش كردن تصوير واقعي اشياء بوده است، ليكن براي آنكه اين تصاوير بتوانند افاده معني كنند و مورد استعمال عمومي قرار گيرند لازم بود كه همشكل آنها ساده شود و هم ترسيم آنها صورت قراردادي به خود بگيرد ... باوجود آنكه ساده كردن نقوش و اصول كتابت باعث اشاعه سواد عمومي ميشد و مزاياي بسيار داشت، معهذا كاتبان و منشيان،
______________________________
(102). همان، ص 19 به بعد.
(103). همان، ص 20 به بعد (به اختصار).
ص: 58
از ترس آنكه مبادا، رقباي فني پيدا كنند و حرفهشان از رونق بيفتد، ترجيح ميدادند كه دشواريهاي فن كتابت را در همان حال كه بود باقي نگاهدارند؛ بخصوص در مصر، با آنكه از همان آغاز كار، پيشرفتهاي عمده نصيب اين فن شد تا آنجا كه خطوط ايدئوگراف و خطوط هجائي و حتي خطوط الفبائي واقعي رواج يافت معذلك تا مدتها اين هرسه خط، بطور مختلط، در كتيبهها بكار ميرفت ... كاتبان كه هم كار علم و هم امر حكومت را در زير نفوذ خود داشتند ترجيح ميدادند كه كتابت را، چون رازي مكتوم و دور از دسترس عموم نگاهدارند. «104»
دكتر گيرشمن ميگويد:
آيا بايد معتقد شويم كه مخترع خط، از فن نقاشي پيشهوران نجد ايران كه در برابر چشمان خود تصاوير آماده و علايم و نشانههايي داشتهاند، الهام گرفته است؟ درهرحال اين امر امكان دارد و بايد ضمنا بدانيم كه اين هنر نماينده مرحلهاي است كه راهي را به سوي خط تصويري نشان ميدهد. كوزهگر اين عهد به فن قالبريزي هم آشنا بود و براي مجسمه همه نوع جانوران، اسباببازي كودكان يا هداياي نذري قالبسازي ميكرد ... «105»
آغاز خط و كتابت
بطور كلي ملل باستاني، به حكايت آثاري كه در دست است، سعي ميكردند به كمك نقوش و خطكشيهايي ناموزون، مقاصد و نيات خود را نشان دهند مثلا مصريان براي آنكه مقصود خود را نشان دهند، صورتي از اشياء و مطالب موردنظر تصوير ميكردند و درصورتيكه آنچه موردنظر آنها بود صورت خارجي نداشت، با علائم قراردادي منظور خود را نشان ميدادند مثلا دوستي نمونهاي از خط كهن
را با كبوتر، دشمني را با مار، جنگ و جدال را با ببر و پلنگ، صلح و مسالمت را با گوسفند و آهو، شادي و مسرت را با زن و مردي كه باهم ميرقصند، نشان ميدادند.
______________________________
(104). سير تمدن، پيشين، ص 107 به بعد.
(105). ايران از آغاز تا اسلام، پيشين، ص 22.
ص: 59
اين نوع خط تصويري يا «هيروگليف» «106» قديميترين و ابتداييترين خطوط باستاني است. «استاد پورداود» در كتاب فرهنگ ايران باستان درباره اين خط مينويسد:
«... نويسندگان اين خط بايد نقاشي دانسته باشند تا بتوانند براي هرچيز و هرانديشه و معني، شكل و تصويري بكشند؛ مثلا نقش چشم به معني ديدن است؛ نقش دو بازو، يكي با تبرزين و يكي با سپر، مفهوم جنگيدن را ميرساند؛ دادگري با تصوير پر شترمرغ تبيين ميشود ...»
با اين تصاوير قراردادي نشان دادن و تفهيم مقصود كاري دشوار بود و غالبا طرف مقابل به درك مقصود توفيق نمييافت و سنگ و تخته منقوش را پس ميفرستاد. اين نوع خط و كتابت ناقص كه از هزاران سال قبل از ميلاد مسيح بين سكنه مصر و فنيقيه معمول بود، بتدريج رو به تكامل رفت و تعداد علايم و نشانها رو به نقصان گذاشت.
بجاي وسايل قديم يعني سنگ و تخته كه حجم و وزن آنها زياد بود از نهالي به نام پاپيروس، كاغذ ساختند و به مرور زمان، نوع و جنس آن را بهتر و كاملتر نمودند. نمونههايي از اين كاغذها و مطالب مندرج در آنها، اكنون در موزههاي مصر موجود است. پس از قرنها سومريها به نوشتن خط ميخي توفيق يافتند، بعد عيلاميها و آشوريها خط ميخي را از آنها آموختند و ايرانيان نيز اين خط را از دو قوم اخير فرا گرفتند، با اين اختلاف كه خط آشوري 700 علامت و خط عيلامي 300 علامت بود و حال آنكه ايرانيها فقط 42 علامت از خط ميخي را براي تنظيم الفباي خود انتخاب كردند.
فينيقيان ضمن فعاليتهاي تجاري حروف هجا را كه تمام قبايل آرامي در ايجاد و تكامل آن دست داشتند به يونانيان و ساير ملل منتقل نمودند. استفاده از خطوط قديم آشوري، بابلي و غيره، بعلت اشكالاتي كه در خواندن آنها وجود داشت، به آساني صورت نگرفت. و اگر منصفانه داوري كنيم بايد اقرار كنيم كه اين اشكال هنوز در خط فارسي وجود دارد. الفباي كنوني ما نقايص و معايبي دارد كه بايد دير يا زود براي نجات نسل جوان در راه اصلاح آن بينديشيم. در زبان ما يك حرف به چندين طريق خوانده ميشود مثلا حرف «ج» ممكن است به صداي بالا يا پيش يا زير يا ساكن خوانده شود درحاليكه اروپاييان از اين جهت ناراحتي ندارند و الفباي آنها مركب از حروف با صدا و بيصداست و از تركيب اين دو نوع حروف، كلمه ميسازند. باوجود اشكالاتي كه در راه تكميل و اصلاح
______________________________
(106).Hieroglyphe
ص: 60
خط فارسي و تبديل آن به حروف لاتين وجود دارد، اميد است خيرخواهان و علاقهمندان به بيداري مردم ايران راهي معقول و منطقي براي حل اين مشكل پيدا كنند.
قسمتي از يك پاپيروس معروف (تورن)
به نظر ولز مهمترين چيزي كه در پنجاه يا شصت قرن پيشرفت بشري روي داد، همانا اختراع خط بود و اهميت يافتن آن در زندگي آدميان. خط ابزاري نو بود براي انديشه بشري كه به آن امكان و ميدان فعاليت فراواني ميداد و وسيلهاي بود نو براي رسانيدن انديشههاي گذشتگان به آيندگان. در پايان پارينه سنگي و آغاز نوسنگي پديدار شدن زبان به آدميان وسيلهاي داد كه انديشههاي خود را بههم برسانند و پيوند دهند، و همين موجب افزايش نيرو و همكاري ايشان گشت ... پيش از پيدا شدن خط واقعي تصويرنگاري پيدا شد ... با كشيدن نقش چيزها و يا بعضي نشانهها و بعضي خطها و نقطهها انديشه خود را بهطرف ميفهماندند ... به اين ترتيب «خط و كتابت با شيوهاي طبيعي از نقاشي مايه گرفت و تحول يافت و نخست تا قرنها تنها طرف توجه گروهي انگشتشمار، در يك طبقه خاص، و رازي بود ميان آنان ... و مردم عادي از از آن سردرنميآوردند، ولي سرانجام فكر تفهيم و تفاهم غلبه كرد و خط براي بيان مطالب با گذشت قرنها پديد آمد.» ولز مينويسد: «زندگي آدميان نخست با مردن پيران و به جهان آمدن نوزادان تكرار گسسته انديشه بود.
خزندگان نيز مغز دارند و تجربياتي مياندوزند، اما چون فردي از آنها مرد، تجربياتش هم با او به خاك ميرود. بيشتر هدفهاي يك خزنده تنها از غريزه سرچشمه ميگيرد و همه زندگي
ص: 61
مغزي او نتيجه ارث است.
اما پستانداران عادي براين اصل غريزي، اصل تجربه و انتقال آن را از راه تقليد بچه از مادر افزودند و جانوراني مانند سگ و گربه و ميمون، كه ظرفيت مغزي بيشتري دارند از همان راه تقليد و از ادراك خاموش، تجربيات خويش را منتقل ميسازند، مثلا گربه مادر، نوزاد خود را براي بدرفتاريش تنبيه ميكند، مادر ميمون و عنتر نيز چنين ميكنند.
مردم روزگار كهن به نيروي انتقال تجربه، هنر بيان مطالب و سخن گفتن را افزودند.
آثار نقاشي و مجسمهسازي و روايت سينهبهسينه از اينگونه است.
با اختراع خط كه از نقاشي سرچشمه گرفت، گذشته آدميان كاملتر و دقيقتر انتقال مييافت، روايات شفاهي كه سينهبهسينه نقل ميشد و دگرگوني مييافت، اكنون ثابت برجاي ميماند. مردمي كه صدها فرسنگ از هم دور بودند، ميتوانستند انديشه خود را به ديگري برسانند.
تا صدها نسل نيروي كامل كتابت بر جهانيان آشكار نشد زيرا كه انديشه نسخه- برداري فراوان و چاپ از يك متن عملي نشده بود؛ نسخهبرداري همانا رونويس كردن بود كه كتاب را بسيار گران و كمياب ميساخت.
ميل به رازداري و بر ديگري برتري يافتن، همواره در انديشه مردم نيرو داشته است، تنها امروز است كه گروه انبوهي از مردم به فراگرفتن و خواندن ميپردازند، دست به سوي گنجينه دانش و انديشه كه در كتابها گردآمده، ميبرند ... پيشرفت فكري بشر در تاريخ همچون پرتوي است كه نخست از روزنهاي بس خرد به بيرون ميدرخشد و درميان تاريكي ناداني و ظلمت جهل و فراموشي اندك جلوهاي دارد ... سرانجام در تاريخ اروپا زماني فرارسيد كه به كوشش كارگران چاپ اين پرتو به سرعتي شگفت رو به گسترش گذاشت و دانش جهانگير شد و ديگر خاص طبقهاي مخصوص نبود. اكنون اين روزن روزبهروز پهناورتر و گستردهتر ميشود. اين پرتو هنوز پنداري از ميان مه و ابر و گردوغبار به ما ميرسد، هنوز در دانش نيمباز هم نشده است.
جهان امروزي هنوز در آغاز فراگيري دانش است.» «107»
ويل دورانت معتقد است كه خطنويسي محصول و نتيجه فعاليتهاي تجاري است.
همانطور كه كاهنان با تصاويري كه وضع كرده بودند عبارات ديني و پزشكي را يادداشت مي- كردند، بازرگانان نيز، به كمك علايم و تصاوير، مقاصد خود را بهطرف اعلام ميكردند.
بزرگترين اثري كه انسان پس از سخن گفتن بر آن دست يافته، خط و نگارش است. پيدايش خط، حدي است كه ابتداي تاريخ را نشان ميدهد. با اختراع خط انسان موفق گرديده است كه مقاصد، وقايع، احكام و قوانين و ساير مطالب مهم و ضروري را يادداشت و از خطر فراموشي حفظ كند.
بطوري كه اشاره شد نقاشي و سپس كتابت در طي صدها سال راه تكاملي خود را پيموده است. بعضي از دانشمندان باستانشناس ميگويند: ممكن است در پشت آثار هنري
______________________________
(107). كليات تاريخ، پيشين، ص 248 به بعد (به اختصار).
ص: 62
متنوعي كه روي كوزهها و ساير آثار آن عهد ميبينيم، ميل بيان مطلبي نهفته باشد. در هرحال ايران در ساختن ظروف سفالين منقوش پيشقدم بوده است.
«كوزهگران، به مرور، به فن قالبريزي هم آشنا شدند و براي انواع جانوران، اسباب- بازي براي كودكان، و هدايايي كه به پيشگاه رب النوع تقديم ميكردند، قالبهايي ميساختند.» «108» به عقيده پروفسور پوپ هنرمندان اين دوره «ظروف سفالين را روي چرخهاي مخصوصي كه با دست آهسته چرخانده ميشد، ميساختند و در كورههاي سربسته برطبق قاعده معيني و با طرزي استادانه ميپختند و محصولاتي متناسب، ظريف و زيبا به وجود ميآوردند.»
گيرشمن معتقد است كه:
مراكز مختلف ايران در آغاز هزاره سوم ق. م. تابع تأثيراتي بود كه از نواحي مختلف خارج از نجد وارد ميشد. اين نفوذها كه گاهوبيگاه اعمال ميگرديد و گاهي از جنوب غربي و زماني از شمال شرقي ميآمد، موجب تغييراتي در تمدن اقدم ايران شد ... در عهدي كه ايران از ديگران اقتباس ميكرده همچنان به- ديگران عاريت ميداده است. در اينجا فقط يك مثال ميآوريم: تمدني كه در نيمه دوم هزاره چهارم ق. م. در بين النهرين شمالي (آشور آينده) ظهور كرد سبك كوزهسازي فاخر را پذيرفت و توسعه داد، شكل كاسهاي و تزيينات منقوش آن ميرساند كه ظاهرا از مراكز ايران، كه مهمترين آنها در سيلك و حصار شناخته شده، مأخوذ است.
ايران چنانكه ديدهايم شاهراهي بوده براي نهضت ملل و انتقال افكار از عهد ما قبل تاريخي به بعد، و در مدتي بيش از هزار سال، اين وضع مهم را بمنزله واسطه و ميانجي ميان شرق و غرب حفظ كرد؛ در عوض آنچه او دريافت ميداشت هرگز از تأديه بازنايستاد. عمل او عبارت بود از دريافت داشتن، توسعه بخشيدن و سپس انتقال دادن. «109»
صنعت فلزكاري نيز در اين دوران به پيشرفت خود ادامه ميداد؛ مس را ذوب و ريختهگري ميكردند. با اينكه ابزار سنگي همچنان مورد استعمال داشت، هنرمندان اشياء متنوعي نظير تبر صاف، كجبيل، دشنه و چاقوي مسين ميساختند و نمونههايي از اين آلات در خانههاي متعلق به آن دوران به دست آمده است.
پيشهوران لوازم آرايش ميساختند؛ سنجاقهاي بزرگ، انواع جواهر، صدف، عقيق و فيروزه و حلقههايي از سنگ بلور و سنگ لاجورد و يشم سبز كه از نقاط دوردست ميآوردند، در ضمن كاوشها به دست آمده است.
به موازات پيشرفتهاي مختلف، تجارت و دادستد نيز توسعه مييافت.
معمولا محتويات يك خمره يا يك عدل بار مورد مراقبت قرار ميگرفت. براي
______________________________
(108). ايران از آغاز تا اسلام، پيشين، ص 22.
(109). همان، ص 31 به بعد.
ص: 63
تشخيص مالكيت «مهر» را به كار بردند، يعني روي يك گل رس علامتگذاري ميكردند و آن را در دهانه خمره جا ميدادند يا به طنابي ميبستند، و ظاهرا همان علائم مفهوم تحرير و نگارش داشته است. بااينحال رشد مدنيت در ايران بعلت وضع ناسازگار طبيعي و پراكندگي جمعيت با مقايسه با بين النهرين به كندي پيش مي- رفت. تنها در ناحيه شوش كه در امتداد طبيعي بين النهرين است، مركزيتي در زندگي مدني پديد آمد و نخستين دولت متمدن يعني عيلام به وجود آمد.
سكنه جنوب غربي آسيا در اين دوران به هيچيك از دو دسته سامي و هند و اروپايي بستگي ندارد و داراي هنري هستند كه مخصوص سكنه آسياي غربي و ايران است.